تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای


از دل بسی گره که به دندان گشوده ای

آب حیات می رودت در سخن که لب


گویی ره آب چشمه حیوان گشوده ای

ما چون زییم بیش که از بهر جان ما


مستی و خوی چکان و گریبان گشوده ای

هست از برای کینه ما خط کشیدنت


مضمون نهان مدار که عنوان گشوده ای

فریاد رس مرا و ز فریاد وارهانش


خسرو که هر شبی ز وی افغان گشوده ای